علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد


دهانت را می بویند

مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دل ات را می بویند
روزگار غریبی ست نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند .
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر
فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی ست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام 
به کشتن چراغ آمده است .
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان اند 
بر گذرگاه ها مستقر
با کنده وساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست، نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه ها را بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد
کباب قناری
بر اتش سوسن و یاس
روزگار غریب ست، نازنین
ابلیس پیروزْ مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد


                                                         شاملو

نظرات 2 + ارسال نظر
میرزایی شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 02:17 ب.ظ

دکتر نیستم...
اما برایت 10دقیقه راه رفتن،روى جدول کنار خیابان را تجویز میکنم،
تا بفهمى عاقل بودن چیز خوبیست،
اما دیوانگى قشنگ تر است..
برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم،
تا بفهمى هنوز هم،میشود بى منت محبت کرد..
به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم گاهى بلند بخندى،هرکجا که هستى،
یک نفر همیشه منتظر خنده هاى توست...
دکتر نیستم،
اما به ﺗﻮ پیشنهاد میکنم که شاد باشى!
خورشید،
هر روز صبح،
بخاطر زنده بودن من و تو طلوع میکند!
هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر.
فراموش نکن "مقصد"، همیشه جایى در "انتهاى مسیر" نیست!
"مقصد" لذت بردن از قدمهاییست، که برمى داریم!

چایت را بنوش!
نگران فردا مباش،
از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها......
(نیما یوشیج)

توکلی دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:34 ب.ظ


عشق است و علاقه ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد