با سلام
سایت گوگل دوباره رای دادن برای تغییر نام خلیج فارس رو قبول می کنه
30 ثانیه هم طول نمیکشه
در رای گیری پیشین سهم ما تقریباً بیش از 79% در مقابل کمتر از 21% بود اما امروز تعداد رای دهنده ها به بیش از 4700،000 نفر رسیده و
با تاسف فراوان سهم ما از 79% به 51% رسیده .نگذاریم تاریخ پر افتخارمان دستخوش زیاده خواهی شیوخ مرتجع منطقه گردد و خدای ناکرده به هر گزک و بهانه اقدامی برای تغییر نام خلیج فارس به نام جعلی خلیج ع ر ب ی منجر شود
پس رو این لینک کلیک کنید و رای بدید
http://www.persianorarabiangulf.com/index.php
لطفا این پیام رو به هر کسی که میتونید، ارسال بفرمایید.
ای آب نیلگون و گهربار کشورم
ای آخرین پناهم و مأوا و سنگرم
امواج تو تلاطم عشق است در دلم
ای عشق پر تلاطم و موج شناورم
ما خون خویش دردل جام تو کردهایم
تا شهد عشق جمله بریزی به ساغرم
صد جان فدای شوکت نام تو گشته است
ای جان فدای همت یار دلاورم
آواز عاشقانه بخوان ای خلیج عشق
این جمله بود ذکر شهیدان لشکرم
آنان که خون خویش به کام تو کردهاند
حکم خلیج فارس به نام تو کردهاند
از آن زمان که نقشه ایران کشیده شد
نام و نشان کشور شیران کشیده شد
هر قطعه را فضایی و نامی نهادهاند
نقش تو هم خلیج دلیران کشیده شد
این قطعه هم به نام وطن شد خلیج فارس
این نقشه ها به حکم امیران کشیده شد
گلبانگ عشق از دل میهن ترانه زد
فریاد شوق از دل ایران کشیده شد
آنان که خون خویش به کام تو کردهاند
حکم خلیج فارس به نام تو کردهاند
یاران! نظر کنید بر این آب نیلگون
کز خون عاشقان وطن گشته غرق خون
امواج بی امان که بپیچد درون آب
هر موج سهمگین که برآید ز اندرون
فریاد موجهای بلند خلیج عشق
آن غرشی که می جهد ازقلب آن برون
آن نعرههای محکم مردان سینهچاک
فریاد دادخواهی عشاق بیستون
پیچد در آسمان همه یک سو و یک صدا
چون ضربتی که دولت دشمن کند نگون
آنان که خون خویش به کام تو کردهاند
حکم خلیج فارس به نام تو کردهاند
مـردان کشـورم همـه در راه ایـن وطـن
ازجـسم خـود گذشته و از جان خویشتن
در راه اعتـلای چـنیـن خـاک لاله گـون
صـدجـان فـدا نموده به پیـکارتن به تن
از خـاک پـاک میـهن و آب خلیـج فارس
کـوته شــده دو دست طـمعکـار اهـرمن
تـا مرد جنگ باشد و یـاران جان به کـف
پــیروز و جــاودانــه بــمانـد سرای من
سرکـن سرود عشـق که مانـد به یـادگـار
از عـاشقـان تـرانــه و از شـاعران سخن
آنان که خون خویش به کام تو کردهاند
حکم خلیج فارس به نام تو کردهاند
دوشیـزگان ما هـمه هشیار و بیقـرار
مـاننـد مرد جـنگ به مـیدان کـارزار
از جان خود گذشته و با عشق این دیار
یـورش بـرند بـر سر دشمـن عقـابوار
همچون طناب دار بپیچند وقت جنگ
حـلقـوم دشمنـان به دو گیسوی تابـدار
نـازم بـر ایـن وطـن که زنانش ز اقتدار
جان میدهنـد در ره میهـن بـه افتـخار
خوانـدم سرود عشـق بهنام خلیج فارس
بـا آن ترانـهای که بــماند بـه یـادگار
آنان که خون خویش به کام تو کردهاند
حکم خلیج فارس به نام تو کردهاند
امشب بخوان که کشور جانان سرای ماست
این دشت لالهگون خراسان سرای ماست
آن رود پـرتـلاطـم و ایـن خـاک پـرگــهر
کارون پـرصلابت و کـرمان سرای ماست
از ســرزمـین رستــم و دریــاچـه خــزر
تـا خـاک سرخ بانه و مهران سرای ماست
از کـــوه بـیستـون و دمــاوند پــرغـرور
تـا خطة سهنـد و سپـاهان سـرای ماست
مجموع این وطن همه یک خانه بیش نیست
امشب بخوان که خانه ایران سرای ماست
آنان که خون خویش به کام تو کردهاند
حکم خلیج فارس به نام تو کردهاند
ای دل، بـخوان ترانه به نام خلیـج فارس
گـلبانگ عاشقـانـه بـهنـام خـلیج فـارس
سـرکـن سرود عشـق، بـزن ساز عـاشقی
بـا چـنگ و بـا چغانه بـهنـام خـلیج فارس
مـا دل سپـردهایم بـرایـن آب نــیلگـون
ایـن لؤلؤی زمـانه بـه نـام خـلیـج فـارس
سـر میدهیـم و بر کف دشمن نمیدهیم
ایــن جـام بـی کـرانه بـهنام خلیج فـارس
ای دل، بـخوان چـو شـاعر آزاد ایـن وطن
اشـعـار جـاودانـه بـه نـام خــلیج فـارس
آنان که خون خویش به کام تو کردهاند
حکم خلیج فارس به نام تو کردهان
گنجینه های ملی این سرزمین در طول هزاره ها
با خون جانبازان ایرانی پاسداری شده اند
و هیچ دشمنی زهره تجاوز به آنها را نخواهد داشت.
اَلا ای سرزمینِ خرم و مینو نشانِ من،
بلند آوازهی دوران، بهارِ بی خزانِ من،
تو ایرانی،
تو مًلکِ پهلوانانی، تو مهدِ سخت جانانی
دلت دریا، ستبرِ سینه ات آماجِ توفان ها
تو در گسترده تاریخ - یکتا گردِ میدانی
تو را از سند تا پامیر، از قفقاز تا جیحون،
تو را تا پهنهی رود فرات و دجله من گسترده میبینم ...
چو شهباز خیالم در هوایت بال میگیرد،
به دشت و قله و دریا و رود و جنگل و هامون
به هر سو میکنم مأوا،
از آن اوج خیال انگیزِ جان افزا،
خلیج فارس را میبینم که چون فیروزهای رخشان،
به امواج بلند و نقره گون، با من سخن گوید:
منم اینک خلیج فارس،
آن دریای گوهرزای ایرانی
هزاران سالهی مانای تاریخم
منم نستوه و بشکوه و بلند آوا
خروشان و ستبر آغوش و پر غوغا
کهن سالم،
کهن چون خطهی جاوید ایرانم
که غیر پارس، نامی را سزای خود نمی دانم ...
دمی بر ساحلم بنشین، دمی بر چهره ام بنگر
بر امواج کف آلودم نگاهی کن،
به شب هنگام، کز نورِ سپیدِ ماهتابِ آسمان
بر سینه ام سیماب میبارد،
شبانگاهان که امواجِ درخشانم
زرقصِ ماهیان پًر تاب میگردد،
تو پنداری فریبا آسمانی پر شهابم من
و یا در چشم بی خوابِ زمین جادوی خوابم من!
من آن بحر گهربارم، که در آغوش پرجوشم
بسی گوهر نهان دارم.
من آن گنجینهی نابم، که در و لؤلؤ و مرجان
زر ناب(1) و مروارید غلتان از برایت ارمغان آرم ...
من آگاهم، من از گشتِ هزاران سالهی تاریخ،
ز ایران و انیران، کاوه و ضحاک،
در دل یادها دارم ...
همان دریای پرجوشم که در دوران دورم
شاه دارا، پارس نامیده،
همان شاهی که مصر و ترعه اش بگشاد(2)
و آگاهم من از شاپور ساسان(3)، شاه ایران
کاو سزای قومِ نافرمان تازی، در کفش بگذاشت ...
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگون بختی،
که قومی گرسِنه، نادان و سرگردان،
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینه ها، زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را، بسوزیدند
درفش کاویانی، اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند، گرد مرگ پاشیدند ...
من از جان سختی فرزند ایرانی،
من از پیکار نور و تیرگی، افسانه ها دایم
هم از آن بابک خرم(5)
دلیرِ کوهِ بَذ آن گًردِ ایرانی،
که کاخ ظلم را از پایه میلرزاند،
و یا یعقوب نام آور،
که پیکارش، نبرد نور و ظلمت بود،
و یا فرزند بویه(6)، آن دلیرِ خطه دیلم
که پیش مقدم او، خود خلیفه خاک بر سر کرد،
من از جانبازی این سرفرازان
در دل خود، یادها دارم ...
چو هنگام بهاران، خون سرخ نازنین فرزند ایران،
دشت ها را از شقاق های خاک عاشقان
گلگونه میدارد،
من از آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش میپیچم.
که در بیدادگاهی چون «شملچه»(7)، آن همه ضحاکیان
با خیل جانبازان ایرانی چه ها کردند؟!
و آن گًردانِ جان برکف،
زخوزی و خراسانی، دلیر آذری، کرد و سپاهانی،
و یا گیل و بلوچ و دیلمی، اقوام ایرانی
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی ...
و اینک، این منم،
یکتا خلیج فارس،
هزاران ساله مانای تاریخم
که تا خورشید میتابد
و تا خون در رگِ فرزندِ ایران گرم میجوشد،
مرا مزدا اهورا از برای ملکِ ایران پاس میدارد...»
به حرف گربه سیاه بارون نمیاد.
هر چی میگن از داغ دلشونه.